داستان نهم نذر کردن مادرش فاطمه سادات سرکشیک

داستان نهم

نذر کردن مادرش فاطمه سادات سرکشیک

 

مرحوم پدر عالیقدرم می فرمودند مادرم برایم نقل کردند وقتی ترا حامله بودم نذر کردم از روز اول محرم تا روز عاشورا اصلا آب نخورم و آن زمان مصادف بود با فصل تابستان و من در این تمام ده روز آب نخوردم ولی غروب عاشورا که خواستم آب بنوشم ماننداین بود که در ظرفی که روی چراغ است و گداخته شده و مقداری آب در آن بریزند صدائی می کند و بخار میشود همینطور آب در گلوی من جزی کرد از بس بدنم نیاز به آب داشت آری اینجانب سید عباس مادر محترمه پدر بزرگوارم را دیده بودم و همین داستان را خودش برای من تعریف کرد آن مرحومه خیلی به حضرت امام حسین (ع)و اهل بیت پیغمبر علاقه داشت که بعد از وفات او خواستند اثاث البیت آن مرحومه را به فقرا بدهند در اثاث منزلش و خوراکیهائی که داشت در هر کدام مقداری برای تبرک تربت امام حسین گذاشته بود مثلا درکیسه برنج و در ظرف چای مقداری تربت گذاشته بود و خیلی به روضه و مصیبت امام حسین علاقه داشت یادم نمی رود اینجانب سید عباس در سن کودکی 5 یا  6 ساله بودم به من گفت می توانی برایم روضه بخوانی و من برای او روضه علی اصغر را خواندم و او گریه کرد و حال خوشی داشت و بعد از ذکر مصیبت به من دو تومان پول داد.روحش شاد.آری او در عصر 13 ماه صفر سال 1340 شمسی از دنیا رفت و در بین صحن بزرگ و ایوان طلا در کنار راه رو او را دفن کردند و قبر پدرش در صحن ایوان طلا مقابل ایوان طلا حضرت معصومه س می باشد. 

سید مهدی فروغی s_mahdi30000@yahoo.com