داستان پنجاه و سوم کمک کردن به فقرا در شب به طور ناشناس
 

مرحوم حاج سید رضا فروغی رحمت الله علیه می فرمود: در آن سالها که در خدمت حضرت آیت الله العظمی حجت رضوان الله تعالی علیه بودم ایشان امور مالی خود را به من محول کرده بود و به من  اختیار دادند که به فقرا کمک کنم و من هم برای آنکه به فقرای آبروداری کمک کنم اغلب شبها سراغ آنها می‌رفتم و به طور ناشناس به آنها کمک می‌کردم. یادم نمی‌رود روزی یک نفر را از طلاب را دیدم که خیلی عبای کهنه به دوش گرفته تصمیم گرفتم که یک عبای نو به او تقدیم کنم ولی اگر این کار را می‌کردم او قبول نمی‌کرد و لذا نشانی منزل او را پیدا کردم،‌شبی رفتم کنار منزلش و کوبه درب خانه او را زدم، وقتی درب خانه باز شد من آن عبا را داخل خانه ایشان گذاشتم و به سرعت رفتم و او مرا ندید ولی الحمدلله فردای آن روز دیدم آن مرد روحانی آن عبا را به دوش گرفته و من خیلی خدا را شکر کردم که این عمل را بدون ریا انجام دادم و البته زمانی که برای من این داستان را نقل می کرد، اولا مدت زیادی از این ماجرا گذشته بود و ثانیاً می‌خواست به ما تعلیم کند اینطور به فقرا کمک کنیم. آری ایشان خیلی دوست داشت که به مردم خدمت کند.