داستان پنجم مشاهده نمودن حضرت زهرا(س) را در حرم امام حسین

داستان پنجم

مشاهده نمودن حضرت زهرا(س) را در

حرم امام حسین (ع)در روز عاشورا

 

پدر عزیزم می فرمود سالی کربلا مشرف شدم به کربلا که آن ایام مصادف بود با دهه اول محرم و روز عاشورا در حرم امام حسین ع آنقدر جمعیت زوار زیاد بود که حتی وارد شدن به خیابان های اطراف حرم هم ممکن نبود بالاخره هر طوری بود آمدم و وارد صحن شدم .

یک وقت دیدم دسته زنجیر زن هندیها وارد صحن شدند ولی زنجیر هندیها معمولی نبود تیغه های زیادی داشت که همین طور خون از بدن آنها می آمد و کسی جرات نداشت داخل جمعیت آنها بشود و من هم میان آنها وارد حرم مولی شدم و اما آنچه مهم است این نکته است که ناگهان دیدم در میان آن همه انبوه جمعیت که میان حرم بودند یک خانم نورانی در بالای سر امام حسین ع با کمال وقار نشسته من به آن خانم عرض کردم خانم شما چطور وارد حرم شدید و به این مکان مقدس رسیدید یک مرتبه این خانم به من فرمود من مادرت زهرا هستم تا این جمله را جده ام به من فرمود من بیهوش شدم و روی دست مردم افتادم  بعد از ساعتی که مرا بیرون آوردند و دارند آب فرات بصورت من می ریزند که بهوش بیایم خیلی گریه کردم ازآن همه لطفی که به من شده بود که حضرت زهرا (س) را درکربلا بالای سر امام حسین علیه السلام زیارت کنم.و حضرت زهرا( س) به من فرمودند من مادرت زهرا( س) هستم.

خداوند زیارت کربلا و مشاهده مقدسه را نصیب همه ما بکند.

سید مهدی فروغی s_mahdi30000@yahoo.com