بویی از عرفان حقیقی( نویسنده وبلاگ سید مهدی فروغی)

متن کتاب فروغی از زندگانی با برکت مرحوم سلاله السادات والاطیاب حاج سید رضا فروغی

بویی از عرفان حقیقی( نویسنده وبلاگ سید مهدی فروغی)

متن کتاب فروغی از زندگانی با برکت مرحوم سلاله السادات والاطیاب حاج سید رضا فروغی

داستان پنجاه و هشتم حضرت آیه الله العظمی حجت رحمه الله علیه و بیت المال

مرحوم پدرم مرحوم مغفور حاج سید رضا فروغی قریب 18 سال در محضر مقدس حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد حجت  رحمه الله علیه بوده‌ و لذا داستانها و خاطرات آموزنده از ایشان داشتند و اثر این رفت و آمدها و مجالست‌های با یک عالم ربانی و یک عارف کم نظیر و علاوه اسلام شناس و آشنا با اوضاع زمان و مرجع تقلید شیعیان این بود که   ایشان هم مرد عارف و زاهد و خدا ترسی بودند که این تقوی را در تمام مراحل نزدیک مراعات می‌کردند و خصوصاً تقوی مالی حضرت آیه الله العظمی حجت در مصرف وجوهات خیلی احتیاط می‌کردند و می‌فرمودند برای خانواده ما میوه که می‌خری  میوه درجه یک نخر. مثلاً انار که خریداری می‌کنی انار ترکیده شکسته بخر که ارزان‌تر باشد. پدرم می‌فرمود و مادرم هم شاهد این موضوع بودند. که روزی حضرت آیه الله العظمی حجت از اندرونی خانه آمدند در بیرونی و خیلی ناراحت و عصبانی بودند و دفتری که صورت خرید لوازم زندگی بود در آن نوشته شده بود فرمودند شما این صورت حساب که آورده‌اید دو ریال آن کم است زیرا آن مقدار که خرج شد دو ریال کمتر است از  آن مقدار پولی که جمع زده اید  و لذا پدرم به ایشان فرمود آن دو ریال را نفت خریدم و فراموش کردم در دفتر روزانه خرید دو ریال نفت را ثبت کنم. و آری ایشان حتی در خرج مدرسه مبارکه حجتیه از پول ثلث مؤمنین استفاده می‌کرد و از سهم مبارک امام (ع) و سهم سادات استفاده نمی‌فرمودند و با این دقت که در مصرف بیت‌المال داشتند تمام پول نقد ایشان نزد پدرم مرحوم حاج آقا رضا فروغی بود که پدر می‌فرمود آقا زادگان حضرت آیه الله حجت یک ریال پول هم در اختیار آنها نبود حتی اگر می‌خواستند سیگار بخرند پول آن را از من می‌گرفتند.

شوهر خواهر بزرگ  بنده جناب آقای حاج محمد سلیمی‌پور که فرزند خواهر ابوی اینجانب هم هست فرمودند من کوچک بودم که روزی آمدم در منزل مادر بزرگم یعنی مادر مرحوم آقای سید رضای فروغی، دیدم در اتاق آخری منزل دو صندوق هست مرحوم حاج آقا فروغی درب صندوق را باز کرد ،یک  صندوق پر از پول بود پولها را در کیسه بزرگ ریخته و درب صندوق دیگر را باز کردم. برگه‌های مهر نان بود که آنها را هم در کیسه دیگر ریختند و فرمودند اینها شهریه طلاب است باید برویم بین آنها قسمت کنیم. همچنین مادرم مرحومه مغفوره حاجیه خانم مریم اخروی رحمه الله علیها برای خودم نقل کرد و پدرم هم تصدیق می‌کرد. که پدرت روزی پول زیادی آورد( قریب 100 هزار تومان به پول آن زمان که طلا مثلاً مثقالی 10 تومان بود) و فرمود این پولها را پنهان کن برای خرج مسجد مدرسه مبارکه حجتیه است. خلاصه اینهمه امکانات و پول در اختیار پدرم بود ولی برای اداره زندگی شخصی نماز استجاری می‌خواند و حتی بعد از فوت مرحوم آیه الله العظمی حجت پدرم 1000 تومان هم قرض داشتند. پدرم پول برای خود پس انداز نکرد اما نام نیک برای خود باقی گذاشت که فقها، علما،‌عرفا، طلاب، مؤمنین همه از او به نیکی یاد می‌کنند.

سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز

                                       مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد