-
داستان سی و ششم استخارههای مرحوم آقای فروغی
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 15:35
مرحوم پدر مهربانم یکی از کارهای جالب مرحوم پدر مهربانم استخاره کردن با قرآن یا تسبیح بود که وقتی استخاره میکرد با واقعیت تطبیق میکرد و لذا استخارههای ایشان زبانزد خاص و عام بود ومردم برای استخاره به ایشان مراجعه میکردند و چون مرتب مردم کوبه درب خانه را زدند و بیت ایشان شمالی بود و اطاق محل سکونت در طبقه دوم بود...
-
داستان سی پنجم (ملاقات با امام زمان(عج) شایدم یکی از یاوران امام زمان در کوه خضر )
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 15:30
روزی مرحوم حاج سید رضا فروغی پدرارجمندم ومرحوم مغفورحجه الا سلام والمسلین شیخ محمد رضا شالچیان معروف به شمس الهدی واینجانب سید عباسعلی فروغی برای تفرج به طرف کوه خضر رفتیم مرحوم آقای شمس داماد مرحوم حاج آقا رضا فروغی هستند وخداوند دو فرزند به ایشان داد بنام فاطمه وعلی رضا و خود ایشان مرد دانشمندی بودند ومی توان گفت از...
-
داستان سی وچهارم : رسوا شدن کسی که صد تومان از پدرم سرقت کرد.
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 23:58
مرحوم مغفور پدر بزرگوارم حاج سید رضا فروغی می فرمودند از سال 1320 تا سال 1350 پول رایج ایران خیلی ارزش داشت ومی فرمود در سال 1325 نماز استجاری یک سال آن هفتاد تومان بود (در این سال 1383 نماز استجاری سالی یکصد و هشتاد هزار تومان است )ولذا آن سالها صد تومان نزدیک یک سال ونیم نماز بود وپدرم میفرمود من در آن سالها نماز...
-
داستان سی و سوم خوابدیدن حمله کردن سگی که دندان نداشت
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 14:05
مرحوم پدرم حاج سید رضا فروغی رحمه الله علیه می فرمودند سالی قاچاق یعنی غیر قانونی کربلا مشرف شدم. وقتی از مرز ایران وعراق گذشتم وبه خاک عراق رسیدم شب خواب دیدم سگ خطرناکی به ما پارس می کندوحمله کرد، ولی وقتی سگ نزدیک شد دیدم سگ دندان ندارد ونمی تواند به ما آسیبی برساند ولذا روز بعد که با ماشین بطرف کربلا می رفتیم یک...
-
داستان سی و دوم خوابدیدن آیه الله العظمی حجت را که در کشتی سواربودند
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 15:27
پدرم مرحوم حاج سید رضا فروغی فرمودند:سالهای آخر عمر با برکت حضرت آیه الله العظمی حجت رضوان الله تعالی علیه بود . که شبی خواب دیدم من و حضرت آیه الله العظمی حجت سوار یک کشتی هستیم و کشتی دارد روی آب دریا می رود تا اینکه بعد از مدتی بساحل رسید و حضرت آیه الله العظمی حجت از کشتی پیاده شدند و عبا را بر سر کشیدند رفتند به...
-
داستان سی و یکم : حضرت مولی المولی در عالم رویا دیدن
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 00:01
مرحوم سلاسه السادات عشق و علاقه عجیبی به مجالس مذهبی ، سخنرانی و خطبا داشت. و از آن جوانی پای منبر بزرگان مانند حاج میرزا علی اعلی هسته ای ( اصفهانی، اعتماد، مرحوم خطیب توانا محقق خراسانی ، حاج انصاری و.........) . مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد تقی فلسفی اعلی الله مقامه که فرمودندروزی این دو شخصیت تشریف...
-
داستان سی: توفیق 18 سال خدمت به مرجع عالم تشیع حضرت آیه الله العظمی حجت رضوان الله تعالی علیه
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 17:31
مرحوم مغفورحاج سید رضا فروغی چون قریب 18 سال در محضر حضرت آیه الله العظمی حجت رحمه الله علیه بودند و لذا علماء وطلاب حوزه علمیه با ایشان آشنا بودندواغلب، ایشان را می شناختند وهمچنین چون کتابدار کتابخانه مبارکه حجتیه بودند و طلاب در طول35 سال مراجعه برای مطالعه به کتابخانه واز ایشان کتاب مورد نیازشان را می گرفتند ولذا...
-
داستان بیست ونهم انس با عرفان و زهد
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 17:29
حاج سید رضا علاقه فوق العاده ای به عرفان اسلامی داشت و لذا درس اخلاق عارف زمانه مرحوم حاج حسین فاطمی را،که شبها ی جمعه در محله تکیه سید حسن در بیت آیه الله فاطمی مجلس منعقد می شد شرکت می کردند ودر ان مجلس چقدر مستمعین گریه کردند و خودم( سید عباس ) چند بار با پدرم در آن مجلس شرکت کردیم این جمله را یادم هست که مرحوم ایت...
-
داستان بیست و هشتم تبلیغ ایشان عملی بود
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 17:25
داستان بیست و هشتم تبلیغ ایشان عملی بود مرحوم حاج رضا فروغی رحمه الله به نماز جماعت، نافله ، تعقیبات نماز ، نماز شب و رفتن به مسجد و حرم مطهر حضرت معصومه خیلی علاقه داشت و لذا تعقیبات نمازهای یومیه را از حفظ می خواند و من خودم شاهد بودم بعد از نماز صبح با صوت بلند تعقیبات نماز صبح را از حفظ می خواند و در موقع وضو...
-
داستان بیست و هفتم خاموش شدن آتش در کتابخانه
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 12:37
داستان بیست و هفتم خاموش شدن آتش در کتابخانه مسولیت کتابخانه مدرسه مبارکه حجتیه را به پدرم واگذار کردند و لذا کتابداری کتابخانه را به عهده داشت و این مدال افتخار را آیه الله العظمی حجت به ایشان داد پدرم امانت مردم را به وجه احسنت نگهداری می کرد و نزدیک 35 سال در آنجا خدمت کرد و این کتابخانه گنجینه ای از کتب فقهی و...
-
داستان بیست و ششم خواب دیدن آیه الله العظمی بروجردی
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 23:13
داستان بیست و ششم خواب دیدن آیه الله العظمی بروجردی پدرم می فرمود روزی با حاج محمد حسین احسن که مسئول شهریه آیه الله بروجردی بود، برخورد تندی پیدا کردیم که من مورد ستم قرار گرفتم و از حق خودم دفاع کردم و ایشان به گفته من توجه ای نکرد و دور نامم در دفتر شهریه خط قرمز کشید و مرا از شهریه محروم کرد و آن زمان فقط یک دفتر...
-
داستان بیست و پنجم خواستن مرگ فرزندش
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 20:38
داستان بیست و پنجم خواستن مرگ فرزندش مرحوم حاج سید رضا فروغی می فرموند: بعد از فوت همسرم تمام جهیزیه اش را به فقرا دادم و تا یک ماه شبها کنار قبر او می خوابیدم و این شعر را گاهی کنار قبرش زمزمه می کردم کمان ابرو گمان کردی که من سام نریمانم سی سال بعد از فوت همسرش هر زمان کنار قبرش می آمد گریه می کرد. آن مرحومه فرزندی...
-
داستان بیست و چهارم خواب دیدن مرحوم مغفوره زهرا کلهر
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 19:26
داستان بیست و چهارم خواب دیدن مرحوم مغفوره زهرا کلهر مرحوم مغفوره حاج سیدرضا فروغی دارای سه همسر دائمی بود وقتی با دختر حاج فتح الله کلهر (زهرا )ازدواج میکند بعد از مدتی خداوند دو فرزند به ایشان عنایت کرد یکی به نام سید جواد ودیگری موقع تولد از دنیا رفت . متاسفانه درهمان ایام زهرا فوت میکند پدرم خیلی باین خانم علاقه...
-
داستان بیست و سوم رسوا شدن آن کسی که تهمت به ایشان تهمت زد
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 18:42
داستان بیست و سوم رسوا شدن آن کسی که تهمت به ایشان تهمت زد مرحوم حاج آقا رضا می فرمود: آن زمان که وسائل نقلیه غیر اسب و شتر و قاطر و الاغ نبود، همه از این مرکبها برای مسافرت یا برای رفت و آمد در شهر استفاده می کردند و لذا حضرت آیه الله حجت که می خواستند برای زیارت یا درس دادن و یا اقامه نماز جماعت حرم حضرت معصومه...
-
داستان بیست و دوم خواندن یک میلیون رکعت نماز در طول هزار شب
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 13:42
داستان بیست و دوم خواندن یک میلیون رکعت نماز در طول هزار شب مرحوم حاج سید فروغی می فرمود: در داستان دعبل خزاعی آمده که وقتی دعبل اشعاری در باره مصیبت اهل بیت عصمت و طهارت در محضر نورانی ابا الحسن علی ابن موسی الرضا انشاء کرد، حضرت رضا جبه ای را به او عطا کردند و فرمودند من هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز در این جبه و...
-
داستان بیست و یکم ملاقات کردن امام زمان عج در حرم شاهزاده
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 19:31
داستان بیست و یکم ملاقات کردن امام زمان عج در حرم شاهزاده عبدالعظیم مرحوم سلاسه السادات فروغی می فرماید:در یک سال زیارت عبد العظیم حسنی مشرف شدم . در حرم مطهر که بودم با خودم گفتم می شود صورت نورانی آقایمان را ببینم. بعد از زیارت شاهزاده عبدالعظیم به طرف امامزاده حمزه (ع) رفتم در مسیر راه یک سید نورانی را دیدم، به من...
-
داستان بیستم نجات از مرگ در راه کربلا
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 13:42
داستان بیستم نجات از مرگ در راه کربلا پدرم می فرمود: در همان سفر کربلا هنگام مراجعت به قم وقتی به روستای باغ یک که تا قم شش فرسنگ راه می باشد،رسیدیم در آن روستا دوستان زیادی داشتم که مرا مهمان کردند ولی پس از یک روز گفتم: می خواهم بروم قم زیرا مادر و برادرو خواهرم منتظر من هستند و لذا یکی از دوستان بنام مهدی قلی خان...
-
داستان نوزدهم ملاقات با حضرت خضر نبی علیه السلام در راه کربلا
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 00:09
داستان نوزدهم ملاقات با حضرت خضر نبی علیه السلام در راه کربلا این داستان را مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضی حائری در کتاب سردلبران صفحه 200 نقل کرده اند. البته مرحوم سلاسه السادات حاج آقا فروغی در سخنرانی خودکه درباره سرگذشت سفر کربلا داشتند این داستان فرمودند که نوار آن موجود است و آن داستان را برای خود بنده هم بیان...
-
داستان هیجدهم حمایت از روحانیت
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 14:32
داستان هیجدهم حمایت از روحانیت سالی پدرم با یکی از علماء، مشکلی داشت و لذا چند روزی به منزل آنها نرفتند. یکی از دوستانش که او را می بینداز آن عالم بد گویی میکند. در دست او مقداری پنیر بوده، پدرم به او می گوید: با این حرفی که زدید پنیر در دست شما نجس شد و شما اجازه نداری برای عالمی بد بگو ئید. این علماء خیلی به گردن ما...
-
داستان هفدهم نجات یافتن از تشنگی به راهنمایی حضرت امام زمان
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 11:58
داستان هفدهم نجات یافتن از تشنگی به راهنمایی حضرت امام زمان عجل الله مرحوم حاج سید رضا فروغی فرمودند:در یک سفر که زائر کربلا بودم در بیابان گرفتار تشنگی عجیب شدم به طوری که نزدیک بود از تشنگی هلاک شوم. یک وقت دیدم، یک عرب شتر سوار مقابل من نمایان شد و یک نیزه بلند هم در دست داشت سلام کردم و جواب سلام دادند عرض کردم،...
-
داستان شانزدهم ملاقات با امام زمان عج در راه کربلا
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 13:33
داستان شانزدهم ملاقات با امام زمان عج در راه کربلا مرحوم مغفورحاجسیدرضا فروغی می فرماید: سالیبامرحومحاج ابوالحسن به طور قاچاق از طرف خرمشهر به کربلا مشرف شدیم وقتی که از رود کارون گذشتیم و به خاک عراق رسیدیم در یک منزل مخروبه ای که در کنار شرطه خانه ژاندارمری عراق بود منزل کردیم . و یک زن عراقی که در آن خانه بود...
-
داستان پانزدهم عنایت حضرت امام زمان عج در حرم حضرت معصومه
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 11:24
داستان پانزدهم پول گرفتن از حضرت امام زمان عج در صحن حرم مطهر حضرت معصومه (س) مرحوم سلاسه السادات می فرمودند آن زمانی که زمینی برای ساختن منزل خریدم و شروع به بنائی نمودم پولی نداشتم زیرا پول آن زمین را مادرت به من بخشید ( مرحوم مغفوره حاجیه مریم اخروی بعد از وفات پدر مادرش چون برادر و خواهری نداشت تنها وارث والدینش...
-
داستان چهاردهم توسل به حضرت معصومه س برای آینده فرزندش
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 13:38
داستان چهاردهم توسل به حضرت معصومه( س) برای آینده فرزندش مرحوم پدر بزرگوارم وقتیکه من دوره ابتدائی را تمام کردم به من فرمود می خواهی دبیرستان بروی یا در حوزه علمیه شرکت کنی من عرض کردم انشاء الله در حوضه علمیه خواهم آمد و درست سال 1342 شمسی بود که پدرم با بسیاری از مراجع آن زمان مثل مرحوم آیه ال العظمی له نجفی فرمودند...
-
داستان سیزدهم علاقه شدید به رفتن مسجد جمکران
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 13:14
داستان سیزدهم علاقه شدید به رفتن مسجد جمکران مرحوم پدر بزرگوارم مرتب عصر پنج شنبه با پای پیاده به جمکران می رفتند . آری پدرم ما را با مسجد جمکران و با آقایمان حضرت ولی عصر عج آشنا کردند و در آن ایام یعنی 50 سال قبل مسجد جمکران فقط یک مسجد کوچک داشت و یک صحن و اطراف آن جند حجره برای زائران و حتی برق آن با موتور برق...
-
داستان دواز دهم عشق و علاقه شدید به زیارت حرم حضرت معصومه
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 12:30
داستان دواز دهم عشق وعلاقه شدید به زیارت حرم حضرت معصومه مرحوم حاج سید رضا فروغی هر روز دو یا سه مرتبه مشرف می شدند حرم حضرت معصومه و هر شب نماز مغرب و عشاء رات در حرم با نماز جماعت مر حوم آیه الله زنجانی شرکت می کردند و چون هر روز صبح و عصر و شب در کتابخانه می رفتند و لذا مسیر خود را از طرف حرم مطهر قرار داده بودند...
-
داستان یازدهم طاقت شنیدن روضه قتلگاه را نداشت
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 00:14
داستان یازدهم طاقت شنیدن روضه قتلگاه را نداشت همسر مر حوم حاج سید رضا فروغی می فرمود ند سالی ذر شهر قم مسجد اشراقی مرحوم آیه الله حاج آقا شهاب الدین اشراقی منبر می رفتند و شبی بعد از سخنرانی روضه قتلگاه را خواندند و فرمودند که در شهر وارد قتلگاه که شد به حضرت امام حسین ع لگد زد. یک مرتبه از پای منبر پدرت مرحوم حاج سید...
-
داستان دهم شدت علاقه به اقامه مجلس روضه
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 23:57
داستان دهم شدت علاقه با قامه مجلس روضه مرحوم حاج سید رضا فروغی می فرمودند در زمان سلطنت رضا خان قلدر ها چادر را از سر زنها می کشیدند و عمامه ها را بر می داشتند و بطور کلی اقامه مجلس روضه ممنوع کرده بودند ولی در دهه اول ماه محرم ما اقامه مجلس عزای امام حسین(ع) در منزلمان کردیم منتهی زمان آن بعد از اذان نماز صبح بود که...
-
داستان نهم نذر کردن مادرش فاطمه سادات سرکشیک
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 23:55
داستان نهم نذر کردن مادرش فاطمه سادات سرکشیک مرحوم پدر عالیقدرم می فرمودند مادرم برایم نقل کردند وقتی ترا حامله بودم نذر کردم از روز اول محرم تا روز عاشورا اصلا آب نخورم و آن زمان مصادف بود با فصل تابستان و من در این تمام ده روز آب نخوردم ولی غروب عاشورا که خواستم آب بنوشم ماننداین بود که در ظرفی که روی چراغ است و...
-
داستان هشتم اعتراض شدیدایشان به گوینده ای که روز عاشورا شو
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 23:53
داستان هشتم اعتراض شدیدایشان به گوینده ای که روز عاشورا شوخی می کردند مرحوم سلاسه السادات حاج سید رضا فروغی می فرمودند سالی روز عاشورا در یکی از روستاهای خلجستان بودم یک گوینده ای بالای منبر بجای آنکه روضه بخواند و شوری بیاندازد اشاره می کرد به بعضی از مردم و می گفت فلانی حرمله است یا او مانند ابن سعد است و مردم می...
-
داستان هفتم مشاهده نمودن فرشتگان در ایام بیماری
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 23:52
داستان هفتم مشاهده نمودن فرشتگان در ایام بیماری مرحوم پدربزرگوارم می فرمودند در روایات داریم کسی که زیارت کند حضرت امام حسین علیه السلام را فرشتگان به شفاعت او می آیند و اگر مریض شوند به عیادت او می آیند و ایشان می فرمودند وقتی بیمار شدم و بعد از مدتی بیماری شدت کرد یک وقت متوجه شدم اطراف بستر من عدهای نشسته اند و...